وبلاگ اختصاصی امیر حسین قاسمی

این وبلاگ در مورد همه چیز می باشد.

وبلاگ اختصاصی امیر حسین قاسمی

این وبلاگ در مورد همه چیز می باشد.

حاج تقی شریعتی هم رفت...

در گذشت پیرغلام آستان اهل بیت حاج تقی شریعتی زنجانی

 را خدمت عزیزان تسلیت عرض میکنم

مراسم تشییع ایشان روز جمعه ساعت ۱۰ صبح

از مقابل مسجد حاج تقی شریعتی آغاز خواهد شد

(خدا رحمتش کند)

شهاد ت امام هادی (ع)

یا امـام هـادی (ع) 

............ 

دهان یاوه گویان باز گشته دوباره فتنه ها آغازگشته

برون شد دلقک دست اجانب همان بدنطفه ی مست اجانب

جسارت کرد بر هادی(ع)امامم همان مه،بر درش دائم غلامم

تمسخرکرد گنبد را،حرم را در آورد ازگــلیم خود قـدم را

به حق حضرت مهدی(عج)جفاکرد زِغیبت گفت ودینش را رها کرد

همان ضدانقلابِ ضدقرآن هــمان لاشــی که شد ضدامـامـان

بدان بخشیدنت بر ما محال است ببینم گـرتو را خونـت حـلال است

بدان که نان به نرخ روز خوردی بیفتی گـر به دست شــیعه مُــردی

الا ای بی شرف حیوان ابله چـه ها خوردی تو ای نادان ایــله؟

تفاله،ای که بر نفست اسیری بــه دست حضرت هــادی(ع)بمیری

نقی(ع)جد امام حاضر ماست هــمان که حاضر ما ناظــر ماست

نقی پاک است وپاکی راحیات است نــقی ارباب کـل کائنــات است

فراری شو فقط از درب پشتی شــدی همسایـه سلمــان رشــدی

بدان که یاوه هایت را اثر نیست چــرندیات شعرت را ثمر نیست

تو از ترس ابوالفضل(ع)دل آرا شبانــه خـیس کردی بسترت را

بود این آخرِ هرزه پرستی توشاهین نیستی،توکـرکـس هستی

ولادت حضرت فاطمه ی زهرا مبارک.

یا فاطمه ی زهرا (س) روز مادر مبارک

تسبیح تو که تربت حمزه به قاب داشت

 

در سینه اش شمیم دعاهای ناب داشت

 

از کور نیز وقت سخن رو گرفته ای

 

هر چند چهره تو ز نور احتجاب داشت

 

در شکر روزه ا ی که در سه افطار با تو بود

 

دستت برای خواهش سائل جواب داشت

 

جسمت نخواست رخت عروسی به تن کند

 

از بسکه از بساط جهان اجتناب داشت

 

با عطر یازده سحر این باغ آشنا ست

 

هر چند عمر مادر گلها شتاب داشت

 

بیتی به شعر صائب تبریزی آمده است

 

آن شاعری که طبع روان همچو آب داشت

دوران بی مادری...

 

 

 

نم نم باران بی کسی از ابرهای غربت باریدن گرفته و توفان سهمگین خزان به سمت آشیانه

اول مظلوم عالم شتاب می گیرد. با تقدیر چه می شود کرد با دست های بسته شده با طناب

رذالت مردم مدینه، علی (ع) نیز نمی تواند از نفوذ آتش داغ فاطمه (س) به خرمن خویش

ممانعت کند. او فرزندان فاطمه(س) را در پناه خویش می گیرد و در آئینه چشم هایشان قصه

سراسر غصه زندگی شان را نظاره می نماید. آرام اشک می ریزد. می خواهد زبان بگشاید

و با فاطمه(س) درد دل کند اما می هراسد که ضجه ای از دل دردانه پیامبر برخیزد و زمین

و زمان را به هم بدوزد و شراره های اشک او آتش بر عالم اندازد، اما نه، برای درد دل با

فاطمه همان یک نگاه کافی است. و علی(ع) چه غریبانه با چشم های نافذش به فاطمه

می نگرد و با نگاه او درد دل می کند: فاطمه جان! اینک آغاز طلوع توست که جانت به

غروب نشست و در پناه آن می خواهی چشم بر مردمی ببندی که آرزوی خزانت را در دل

می پروراندند. فاطمه جان! اندکی صبر کن؛ مگذار غم تنهایی و غربت، آتش بر قلب علی(ع)

اندازد مگر نه آن که در شب های بی کسی علی(ع) پا به پای او کوبه کرامت خویش را بر

درهای جهالت مردم کوبیدی تا شاید صدای مردی از پس آن به حمایت از علی شنیده شود اما

دریغ از یک مرد. فاطمه! پرواز را از تو باید آموخت تو که به عشق ولایت، شربت شهادت

را جرعه جرعه سرکشیدی و اندک اندک آب شدی. حال چه فرقی می کند برای تو که دفاع

تو را از علی(ع) به حساب دفاع از مرد زندگیت بگذارند و یا دفاع از مقام شامخ ولایت در

برابر مردمی که پیمان هایشان سست تر از تار عنکبوت بود و خواسته هایشان سرشار از

مطامع دنیوی و علی(ع) نیز این را بهتر از همه کس می داند که پرواز تو نه به خاطر سوراخ

میخ های سفاکان بر سینه ات بود که تو را درد جهالت مردمی کشت که روزگاری سرور

زنانشان بودی و حال از جواب به سلام تو نیز مضایقه می کنند. اما روزگار غریبی است

زمانی که سلام فاطمه بی جواب می ماند. غم و اندوه هجر رسول (ص) همسایه دیوار به دیوار

دل فاطمه(س) می شود، از همان زمان که در سقیفه بنی ساعده سفره ریاست و سیاست در کنار

هم پهن شد هر کس به دنبال سهم خویش می گشت تا مبادا از قافله قدرت پرستان عقب بماند.

ای عصمت عظمای الهی! روزگار بی تو بودن یعنی خاکستر شدن با آتش بی کسی و تنهایی؛

چرا که بعد از رفتنت غربت با علی(ع) قرابت خواهد نمود و هنگام عروج تو با هودجی از

نور، علی(ع) نیز در خیمه بی کسی خویش به یاد روزهای با فاطمه(س) بودن آرام آرام

خواهد گریست. چرا که غروبت آیه های غربت علی(ع) است.